آفتاب مستقیم می تابید. هر چه پیش میرفتی گرما و عطش بیشتر میشد و رمل ها عمیق تر و داغ تر.

کم کم قدم برداشتن در رمل های عمیق و داغ دشوار میشد گویی وزنه هایی به پاهایت زنجیر کرده اند. 

 صدای نفس زدن ها به راحتی به گوش میرسید و هرم گرما و عطش در چهره ها نمایان می شد. 

****

 ما تنها چند قدم  راه آمده بودیم و میدانستیم بزودی در مسیر با آب خنک و شربت از ما پذیرایی خواهد شد. 

میدانستیم بزودی مسیر را بر میگردیم و در زیر سایبانی از شر گرما خلاص خواهیم شد

میدانستیم با کرم های ضدآفتاب و عینک های آفتابی زیاد هم خورشید زورش به ما نمیرسد. 

****

اما. 

 تو رمل های داغ و سوزان را قدم نزدی. تو رمل ها را زندگی کردی. رمل ها رختخوابت بودند. رمل ها سجاده ات بودند رمل ها 

 دلت به شربت و آب خنک بین راهی گرم نبودمیدانستی در محاصره ی دشمن که باشی تو می مانی و عطش و عطش و عطش. وحتی  آخرین قطره های جیره ی آبت را روی لبهای خشک و ترک خورده ی همرزم مجروحت ریختی. 

وقتی خورشید با تمام توان آتش بر زمین میریخت تنها سایبانی که داشتی چفیه ایی زخمی و خاکی بود که 

آن را هم هرگز سایبان نکردی. چرا که مردان خدا از هیچ دشواری و سختی گریزان نیستند و خود به استقبال دشوارترین ها می روند. 

****

شهادت گوارای وجودتان باد که در کربلایی دیگر و در سرزمینی به نام #فکه تشنگی و عطش را شرمنده ی خود کردید. 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Bill Pamela نیلو موزیک چامه کده Shannon گچبری معرفی برندهای معروف ایرانی / مقالات / گردشگری شعری که ناسروده ماند مهندسی عمران فیلم های روز هالییود زیر ذره بین ما